محمد ابراهیم جهاندیده
خاطراتی نوستالوژیک ازتنها مسافرتم بااتاق شهری ازجلگه رخ به مشهدمقدس
این خاطره مربوط میشودبه دهه های ۴۰ و۵۰ که تنها وسیله ایاب وذهاب درجلگه رخ یک اتوبوس یااتاق شهری بود.
این اتوبوس درابتداتوسط مرحوم صوفی ازالتاتودراین مسیرراه اندازی شدکه پس ازمدتی بوسیله مرحوم محمدعلی اسماعیلی خریداری شد.
راننده اتاق شهری یاماشین خاطره های مردمان دهی ۴۰ و۵۰حسین آقای قلندرآبادی بودوهمراه وشاگردخوش تیپ وخوش اخلاقش مرحوم اسماعیل احمدی بود
این اتوبوس تنها وسیله مسافرت مردمان بود،که از انتهای جلگه رخ روستاهای قلعه سنگی وحسن آباد.میاندهی ومیرمحمدمسافر داشت تا تمامی روستاهای حاشیه جاده .که عازم سفرکاری به فریمان یا زیارتی به مشهدمقدس بودند.
یادم هست هرروزکه تنها ماشین جاده اتاق شهری ازگردنه زرکک سرک می کشیدمردمان هوارمی کشیدندکه اتاق شهری حسین آقاآمد.کاررارها وبه استقبال مهمان یاسفرکرده خودمی رفتند.
وحال داستان من اولین سفری است که دردهه ۵۰به همراه پدربزرگم کربلایی علی اکبرجهاندیده به مشهدمقدس به قصدزیارت داشتم.
حسین آقا صبح پس ارنمارصبح بااتاق شهری اش به قصدسوارکردن مسافربه انتهای مسیرمی رفت ،صوت بوق بادی اتاق شهری تاته جلگه می پیچید .ومسافران بابغچه های سفردرابتدای آبادی ها منتظر اتاق شهری بودندتا ازلابلای گردوغبارجاده رخ نمابی کندآنگاه حسین آقا با مسافرانش سلام واحوالپرسی می کرد.بامردان ورنانی باگویش ها ی مختلف ودستار وسربندولباس هایی زیبا وخوشبوکه برای زیارت آماده شده بودند.
آبادی به آبادی صندلی هاپرمی شدوجایی برای نشستن نبودوگاه می بایست ساعت هاابستادباشوق زیارت سفرکرد.
مسافران هم همه می کردندوبچه های بیمارورنجورمی گریستندوگاه صدای بع بع بره وبزغاله درلابلای صدای آدمها خودسمفونی زیبایی رامی نواخت.
درخاطرم هست که هنگام صبح منتظرماندیم تا اتاق شهری برسدوساعت های۶ رسیدوما سوارشدیم وعازم زیارت گویا شوق زیارت ازجنس پروازبود
پله پله مسیرراه رامسافران صلوات می فرستادنوماشین درموج جاده خاکی می تاخت .اتاق شهری ما گاه تندوگاه آرام می رفت گاه نذرسفرش صلوات بودوگاهی رباعی.درتپه سلام بارخ نمایی گل دسته های حرم مطهردلداده های حضرت سلام وصلوات وصلوات خاصه می خواندند.تاهنگامه ظهرکه به مشهدمقدس وپایین خیابان وگاراژ کشورجم می رسیدیم.اتاق شهری ما ان شب درگاراژمی ماندتافرداصبح مسافران رابرگرداند.
درهمسایگی گاراژ کشورجم ی کاروانسرای حاج محمدعلی صبوری بود.مسافرانیکه قصداقامت چندروزه داشتنداتاقی کرایه می کردندوبودندمسافرانیکه بااسب وشترآمده بودندهمه تصاویرش نوستالوژی زیبایی ازمردمانی باگویش وطرح ورنگی زیبا بود.
من نیزچندشبی باپدربزرگم درآنجا اقامت نمودم وپس از زیارتی باحال وادای نذروخریدسوغات ونقل ونبات وشیرینی بااتاق شهری خاطراتم به آبادیمان زرکک برگشتم .این بوداولین مسافرت بااتاق شهری ازنسلی که برای همیشه بااتاق شهری خداحافظی کرد.
نویسنده داستان : محمدابراهیم جهاندیده.تابستان ۱۴۰۱